یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره ھمیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم ھمیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده. وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره. بھش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بھش زد و گفت :مراقب چشمای من باش
بیچاره پسر ساده!!!!
سلام
به اون دخترک نامرد باید چنین سرود :
نفرین ابد بر تو که از پیکر عمرم
نیمی که روان داشت جدا کردی و رفتی
نفرین ابد بر تو که این شمع سحر را
در رهگذر باد رها کردی و رفتی.
سلام با وفا!
چه عجب صفحه ی شما درست شد
پست قشنگیه مثل قبلی ها که می خوندم و نمی تونستم نظر بدم!
ولی خدا را شکر درست شد
قالب جدیدت هم خیلی زیباست
موفق باشی
سلام
خوبی
ممنون که به وبلاگ من سر زدی
خیلی وبت جالبه
بازم به من سر بزن
راستی ببخشید که دیر اومدم آخه مسافرت بودم
akhe yeni chenin pesariam vojood dare?????? age dokhtare cheshmasho midad be pesare dastan vagheyi tar mishod,
به خدا گریم را در اوردی به بلاگم سر بزن اگه تونستی نظر یادت نره