میخواهم برایت بنویسم، اما مانده ام که از چه چیز و چه کس بنویسم؟! از تو که
بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر
خشکم؟ از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
امشب ازچه بنویسم؟از دستهایت که فقط سنگینی سیلیهایت را به یادم می آورد یا از
دستهایم که هر شب به سوی آسمان بلند میکردم و از خدا به دعا ترا
میخواستم و دیدگان بارانی ام را همسفر دعاهایم میکردم تا واسطه ی شفاعتم شوند؟
امشب از چه بنویسم؟از قلبی که مرا نخواست یا از قلبی که تو را خواست؟ شاید هم اگر
در دادگاه عشق محاکمه بشوم دادستان تو را مقصر نداند و بر زودباوری قلب من که تورا
بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند...شاید از اینکه زود دلبسته شدم
پرسید:
به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم
"بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده
هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یک بغض غمگین گفتم به
خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک
تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده
است
دلـــتنگی هایم را با قـــــاصدک ها قسمت کنم
تــــــا به گوش تــــــــو برسانند.
می گفتی قـــــاصدکها گوش شنوا دارند
غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار .
من اکــــــنون صاحب دشتی قاصدکم.
امــــــــا مگر تـــــــــو نمی دانستی
قـــــــــاصدکهای خیس از اشک می میرند
*تنهاییم را باتو قسمت می کنم
سهم کمی نیست.
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست.
*تنها از ابتدا تا انتها را پیمودم
تنها از صخره های بزرگ زندگی عبور کردم و تنها مردم آیا کسی گفت : چگونه مرد؟؟؟؟
آیا کسی به خودش زحمت داد که بفهمد این آدم تنها مرد؟؟؟
هزار سالم بگذرد کسی نمی فهمد من تنها مردم...هیچ کس ...
هیچ کس حتی تو ای تک ستاره قلبم نفهمیدی تنها و در انتظار تو مردم
*من عاشق نیستم ولی دیوانه ی دیوانگی ام...گویند دیوانگی معنای دیگر واژه عشق است
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتر
از ما می روی ... آرزو دارم ولی عاشق شوی ... آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخورد های سرد را
دیشب دونه به دونه به ستاره ها سر زدم اما هیچ کدام ستاره من نبودن...تا وقتی که به آخرین
ستاره رسیدم ، آرام در گوشم گفت : شگفتا ! اون خود ماه وتو هنوز به فکر ستاره ای؟؟؟!!
من یه آدم تنهام که کسی رو واسه خودش نداره تا بتونه عاشقش باشه.حس می کنم تنهام...تنهای تنها...فقط خدا رو دارم همین
یادمون باشه هیچ کس رو امیدوار نکیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته
می میره...این اتفاق برای من افتاد
اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است
اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است
اگر عاشق شدن پس یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است