تنهای تنها

تنها بودن یه کابوس شوم عزیزم...کار دل نباشی تموم عزیزم

تنهای تنها

تنها بودن یه کابوس شوم عزیزم...کار دل نباشی تموم عزیزم

یکی را دوست می دارم

یکی را دوست دارم 

 ولی افسوس او هرگز نمیداند  

نگاهش میکنم شاید  

بخواند از نگاه من  

که او را دوست می دارم 

 ولی افسوس او هرگز نمیداند  

به برگ گل نوشتم من  

تو را دوست می دارم 

 ولی افسوس او گل را  

به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند 

 به مهتاب گفتم  ای مهتاب 

 سر راهت به کوی او  

سلام من رسان و گو 

 تو را من دوست می دارم 

 ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید  

یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید  

صبا را دیدم و گفتم صبا دستت به دامانت 

 بگو از من به دلدارم تو را من دوست می دارم  

ولی افسوس و صد افسوس 

 زابر تیره برقی جست 

 که قاصد را میان ره بسوزانید 

 کنون وامانده از هر جا 

 دگر با خود کنم نجوا  

یکی را دوست می دارم  

ولی افسوس او هرگز نمیداند   

i love one person

نظرات 7 + ارسال نظر
مرتضی از نوشهر یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:05 ب.ظ http://silverman.iranblog.com/

خیلی جال بود.وب زیبایی داری.به ما هم سر بزن

نگار دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:17 ب.ظ http://negar68rs.blogfa.com

سلام.
ممنون که اومدی.
من شما رو لینک کردم

ائل اتراقی چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:04 ب.ظ http://elotragy.blogsky.com

سلام- امروز هوا خیلی بارونی بود. بد جوری دلم گرفته بود. به عاشق بی کس سر زدم تا هم شما بی کس نباشین هم اینکه از زر نوشته هاتون که همیشه به روزه حرف دلتنگیمو پیدا کنم.

همیشه شاد باشین.

DELAK پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:51 ب.ظ

تنها تر از یک برگ با بار شادیهای مهجورم آرام آرام می رانم و بر کلک اندیشه سکان امنیت را به دست می گیرم
و به یادش می تپم و حرکت می کنم…………. کافرنامه بروز شد .-.-. منتظرم تا بیایی وبا حرفهایت برای این قلب شکسته ام مرحم باشی[گل]

DELAK پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ب.ظ http://www.delak.iranblog.com

تنها تر از یک برگ با بار شادیهای مهجورم آرام آرام می رانم و بر کلک اندیشه سکان امنیت را به دست می گیرم
و به یادش می تپم و حرکت می کنم…………. کافرنامه بروز شد .-.-. منتظرم تا بیایی وبا حرفهایت برای این قلب شکسته ام مرحم باشی[گل]

مهدی جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 07:34 ق.ظ http://zimaazma.blogsky.com

سلام
خلاصه بگم...


خلاصه گفتم دیگه....
خداحافظ

نگین دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:35 ب.ظ

خیلی شیرین بود.........وقتی آدم میخونه آرامش عجیبی بهش دست میده!!!!!!!!!!!!ممنون!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد